onsdag den 21. marts 2012

و اینک زندانی به نام وطن



 
زنداني بدون ديوار
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار میداد.
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد.
 
اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمیکردند. بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمیکردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد:
«در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده میشد. نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشدند.
هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمیشد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند».
 
 تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است.
با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند.
با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود.
این روزها همه فقط خبرهای بد می شنوند شما چطور؟
این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس نیست شما چطور؟
این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند شما چطور؟این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند
این است واقعیت جامعه کنونی ایران جائی که دیگر هیچ ارزش و هنجاری در جای خودش نیست 

fredag den 16. marts 2012

باز هم هنر نزد ایرانیان است وبس..؟؟؟؟

ملت جو زده و گرسنه....گرسنه غذا،گرسنه فرهنگ، گرسنه یک آن شادی وطبیعی شدن روند زندگی... چه بر سر مردم این آب و خاک آمده که اینگونه رسوای زمین و زمان میشوند؟؟اینجا دیگه نه احمدی نژاد بود که با حرفای صدمن یه غازش آبرومون رو ببره و نه داستان سه هزارمیلیارد که فساد گسترده اداری،اقتصادیمون رو به رخ بکشه...
تصور کنین اگه سونامی ژاپن تو ایران اتفاق افتاده بود،که همه از طریق وب رفتار مسالمت آمیز وهمراه با آرامش و متانت ژاپنی ها دیده و شنیدیم،چه بر سر فروشگاهها و بانکها و مال و منال مردم میومد.وقتشه که به خودمون نگاه کنیم از خودمون شروع کنیم،دموکراسی میخواهیم آزادی میخواهیم ولی هیچکدام از ما با شخص خودمون رو راست و دموکرات نیستیم چه برسه به همسر و فرزندانمون و بعد ازآن با جامعه مان.همه منتظریم که مصلح بیاد و اختلالات رفتاریمون رو درست کنه ودر نهایت جامعه رو از این فساد و منجلاب و بدبختی نجات بده.چشم دیدن همدیگه و موفقیت های همدیگه رو نداریم ازخوشحالی هموطن،همکار،همسایه و دوستمان سخت منقلب میشیم وتا چندین هفته خواب به چشممون نمیاد،تا میتونیم تو اداره یا هرجای دیگه زیرآب همدیگه رو میزنیم.نونمون رو میدزدیم و میخوریم....ابزارهای آموزش و آگاهی بخشی چیست؟؟؟وقتی که سرانه مطالعه مردم ایران با احتساب مطالعات درسی دانش آموزان ودانشجویان،6 دقیقه!!!!بله شش دقیقه در سال است،در صورتیکه تو یه کشور کوچیک مثه دانمارک مردمش کتاب رو رزرو میکنن هرچند که کاربرد فضای مجازی در آن بسیار گسترده است...
http://www.reuters.com/article/2008/10/20/us-guinness-sandwich-idUSTRE49G43Y20081020

tirsdag den 13. marts 2012

روزیکه آتش....

چهارشنبه سوری... شب آخرین چهارشنبه سال؛ رسم زیبا و دیرینه ایران زمینان در بر پایی آتش برای زدودن پلیدیها و ورود به مرحله ودوره زایش و پویایی جدید است،آدابی که بسیاربروجهات پیوند ایرانیان با طبیعت وسعی درپاکی ایشان؛می افزاید.اکنون در ایران زمینمان پلیدیها و ناپاکی های بسیار داریم، ناپاکی کثیف تر و سیاهتر ازاین که با عقیده و مرام هرکسی بر او حکومت کنی و به استثمارش گیری و تمام آزادیهای بحق و انسانی او را از وی واستانی به امید اینکه من بهشتی موعود رو به تو خواهم داد؟؟!! زورمداران مذهبی و دیکتاتور، اکنون در ایران و افغانستان با هزاران ناپاکی وفساد جرثومه ایی خود دین ودنیا وآخرت همه مردم را به فنا و نیستی داده اند؛ بیاییم امروز شاد ترازهرزمان دیگر به دور " آتش " که نشانه پاکی ونو شدن است، جمع شده و با تمام غمهایی که برایمان بوجود آورده اند، بامید آینده ایی که در دستان خودمان بوده و با کمی تعقل وآگاهی میتوانیم آنرا بهتر و مطمئن تربسازیم؛ شادی کنیم و به خودمان بگوییم وقبول کنیم که اگرالان غمگینمان میکنند وبرما حکم میرانند، خودمان مقصریم وخود خواسته ایم.... بدانیم که این دیکتاتورمذهبی و ایدئولوژیک شادی مردمان را بزرگترین دشمن خود،میداند.به امید اینکه بزرگترین وباشکوهترین چهارشنبه سوری را در بهار آزادی در میدان آزادی تهران بزودی برگزار کنیم. 

onsdag den 7. marts 2012

و فریادی دوباره برای آزادی خاستگاه بشر در 8 مارس

هشتم مارس دوباره فرارسیده روزیکه یکبار دیگر به ما یادآور میشود که دیگری هست از نوع ما و نه از جنس ما که حقوقی دارد برابر و توانمندیهایی دارد دو صد چندان، که اگر به باورو به فعل برسد اساس همه موفقیتهای بنیادین جوامع مردانه خواهد شد.براستی چرا و به چه علت در ممالک وسرزمینهای ما به نوعی سرکوب وعقده کشی برجامعه و جنسیت زن وجود دارد وخواهان به اسارت وبندگی کشیدن زنان است واستثمار آنها را بیشتر میطلبد تا آزادی وآزادگی ایشان را؟؟به یاد دارم که در مسابقات فوتبال زنان برای راهیابی به المپیک 2012 لندن در حالیکه تیم ایران از شایستگی بالایی جهت صعود و حضور در بازیهای المپیک برخوردار بود؛ صرفا و بدلیل اصرار مسئولان مربوطه مبنی بر حفظ حجاب وعدم نمایان شدن گردن دختران معصوم؛ مجبور به حذف از گردونه مسابقات وتحمل این عقده خردکننده شد؛دخترانیکه هرکدام به تناسب رویای حضور دربازیهای المپیک آنچنان تلاش میکردند تو گویی کوه در برابر اراده شان؛ جهت رسیدن به موفقیت خردشدنی مینمود؛این سد و این محدودیت چه اثرات مخربی را در روح وروان ایشان باقی خواهد گذاشت؟جواب این سرخوردگی و انحراف ساختارشخصیتی در جهت تکامل را که وچگونه خواهند داد؟آیا وعده به بهشت موعد وشفاعت ایشان در روزابد توسط فاطمه(دختر پیامبر) کفایتشان خواهد کرد و سعادتمند؟اساسا زمانیکه از موضع ترس و ضعف و گناه به جهان نگاه شود هر جنبده ایی که خللی در افکارتقدس زایی بوجود آورد وبه قولی منتج به گناه گردد را منفور ومحدود مینمایند این مقدسین خداتراش وبهشت آباد کن؛ و زن ازنگاه ایشان حکم همان جنبده را دارد وایشان دلیل شهوترانی وگناه را نه در خود، بلکه در وجود همان جنبده که گستردگی ها و استعدادش هنوز ناشناخته است؛ دیده وچاره را جز در احکام قرون وسطایی و ارتجاعی محدود کننده زنان، نمیابند.زن از نگاه مبانی اسلامی که مهمترین آنها قرآن است انسان درجه دو است،شهادت وگواهی یک زن در محاکم اسلامی مورد قبول نیست، یک زن نصف مرد ازاموال والدینش به ارث میبرد،زنی را بکشی نصف پول یک مرد را بدهی، آزادی... اینها چگونه احکامی هستند که سراسر یاس و ناامیدی و خفت را به  یک مخلوق متعالی؛ که از توانمندیهای بسیار برخوردار است؛ روا میدارند و به چه حقی؟؟؟امید من این است که زنان وطنم به خود باوری و شجاعت و شهامت عبور از خطوط قرمز؛برسند هرچند که جنبش فراگیر زنان درممالک اسلامی و فارسی زبان، دیریست که پا گرفته و میرود که به درختی تنومند تبدیل گردد که تبر تیز هیچ جهالت و ارتجاعی بر پیکره اش کارساز نگردد.این روز را به تمام زنان آزاده وطنم تبریک گفته و برای تمام زنان فرهیخته و در بندواسیر زندانهای رژیم دیکتاتوری ایران(بدلیل تعدد نام این عزیزان از بیان وذکر آن قاصرم) آزادی به معنای حقیقی کلمه؛خواستارم.

کسری ,هفتم مارس 2012 Tranum

søndag den 4. marts 2012

انتخابی جدید در مدل فکر مردم ایران...

انتخابات مهندسی شده مجلس نهم جمهوری اسلامی در حالی برگزار شد که شنیده ها و دیده ها حاکی از عدم اقبال عمومی و اتحاد مردم درتحریم آن بود،ولی نکته جالب آن شرکت خاتمی بود که سروصدای زیادی را در رسانه های حکومتی به همراه داشت و خط ونشانی بود از طرف رژیم که " آری رهبرانتان در مواقع ضروری با شما و نه برای شما معامله خواهند کرد"... واین نشانی دیگر است بر اینکه ما به رهبراز این نوع نیاز نداشته و برای تغییر به "رهبریت و هدایت" التزام نیاز داریم.اگر هدایت جنبشی مبتنی بر رهبریت فرد محور باشد،داستانش میشود نمایش خاتمی که در جاهایی به تناسب تفکرات و مصالح فردی(که خود اسمش را مصالح نظام میگذارد)؛سازش میکند ولی سیستم رهبریت که متشکل ازتمام گروههای درگیر در اعتراض میباشد به تناسب گردن نهادن به اصول دموکراسی که دغدغه جنبش مردمی ایران است؛ هیچگاه تن به اینچنین سازشهایی نخواهد داد.اتفاق شرکت خاتمی درانتصابات نمایشی رژیم ،رخداد مبارکی بود برای مردم ایران که به روشنی دریابند برای یک رفرم عظیم و بنیادی به چه پارامترها و اشخاصی نیاز دارند؛شخصا از این حرکت خاتمی متعجب نشدم چون شخصیت میانه رواش!!را بارها درشرایطی اینچنینی دیده بودم ولی بسیار خرسند گشتم که مردم و قشر پیرو ومتفکر و دگراندیش جامعه ایران به شناختی بس عظیم وتعیین کننده، رسیدند.