søndag den 23. september 2012

قهوه تلخی بخوریم و فلش بکی بزنیم

شب گذشته فرصتی یافتم تا قسمتهایی از سریال قهوه تلخ که با چیره دستی و استادی هرچه تمامتر مهران مدیری و گروه هنرمندش ، ساخته شده را، ببینم ... قهوه ایی که میخوردند، عقب و جلو میشوند در زمان و داستانهای جالب ؛که به راحتی ذهن بیننده را به وقایع کنونی جامعه و حاکمیت جبار و خالی از عقلانیت ایران پیوند منطقی میزد. همه ماجرای سریال دیدن من در شب گذشته همزمان شده بود با خبر ورود مهدی هاشمی به ایران و بازداشت فائزه هاشمی.....خنده ایی از ته دل و یک قهوه تلخ برای خودم....سال 1361 بعد از آزادسازی خرمشهر همه چیز آماده و مهیا بود برای اتمام جنگ و بازگشت آرامش به میهن، کسانی نخواستند که این مهم اتفاق بیفتد که بعدها نام هاشمی رفسنجانی بر سر زبانها بود و همان سالها مهدی هاشمی نیز رزمنده ؛ قهوه تلخی را زمانه خوراند و بدون اینکه در زمان سفری صورت بگیرد دنیا و روزگار حرکت بطئی خود را داشت و بعد از 30 سال به دورانی رسیدیم که هاشمی جنگ نمیخواهد ودیگرحاکم نیست وبلکن عاقل،ولی حاکم هر روز و به تازگی با عروسک خمیه شب بازی خود " علی جعفری فرمانده سپاه" بر طبل جنگ میکوبد، همان استراتژی سالهای جنگ که نبض حیاتی حکومت را در آتش جنگ میدید؛ آن سال هاشمی حاکم بود و همه کاره، و بدنبال آن قتلهای سالهای 60 و 67 که فرزندان بیگناه این مرز وبوم را ناکام به کام مرگ فرستاد، و اکنون هاشمی به حاشیه ایی رانده شده و اینک فرزندان خود را یکی در زندان و دیگری را طعمه جناح حاکم برای فشار فزاینده بر خود، میبیند .... دنیا بالا و پایینی دارد که جهنم و بهشت موعد همه ادیان را نه در جهانی دیگر در همه عرصه و با تمام قدرتش به رخ ما خواهد کشید، میرحسین موسوی، ساکت و فرمانبردار قثل عام سال 67 ، الان به روزی افتاده که فرزندانش و خود در حال تجربه عینی همه گذشته شان میباشند، سخن امروزم سیاسی نبود و درسی بود که خود گرفته بودم " نمیشود ظلم کرد و یک روزی توقع مظلوم واقع شدن را نداشت " 

کسری  
24 سپتامبر 2012، سوم مهر 1391 

tirsdag den 11. september 2012

"اندوه لبنانی" که غرور ملی مان را خرد کرد

نمیدانم باید بگویم خوشبختانه یا بدبختانه که امروز عصر اینترنتم قطع بود بازی ایران و لبنان را ندیدم ؛واکنش ها و نقل قولهای دوستان وسایت های خبری در خصوص رفتارهای ناجوانمردانه و وقت کشی برادران!!لبنانی، که دلارهای نفتی مردم بیچاره ایران با بذل و بخشش اربابان عمامه به سرشان آنها را بنوعی طلبکار همیشگی مردم ایران جلوه داده؛ بسی زجر آور بود و حس سرخوردگی عجیبی به انسان دست میداد هرچند عرصه و میدان ورود به جام جهانی است و تیم ها برای رسیدن به این مهم از هیچ خدعه و نیرنگی در این خصوص فروگذار نیستند که این همه، بنا به زعم مفسران، بازی بد و بدون انسجام تیم ملی ایران را توجیه نمیکند. ولی چیزیکه در این میان بیش از هر مسئله دیگری من را به نوشتن این مطلب مجبور کرد واکنشهای ناشی از سرخوشی بعضی از هموطنان عرب زبان است؛ فقط میخواستم بگویم جمهوری اسلامی در اجرای سناریوی ایجاد تفرقه خود در بین اقوام ایرانی بسیار موفق بوده که اکنون واژه عرق ملی رنگ ولعاب خود را از دست داده است  مطمئن باشند که روزی همین سناریو به شکلی دیگر و با بدترین وجه آن بر سر کسانی خراب خواهد شد که شب گذشته را با شادی شکسته شدن غرور ملی ایرانیانی که اکنون بیچاره سیاستهای لبنان نواز و غزه نواز عمامه به سران شده اند؛ سر بر بالین نهادند.

کسری
چهارشنبه 12 سپتامبر 2012